۱۳۹۱ فروردین ۱۳, یکشنبه

نقد، بخش سوم

به روز کردن بعدی: اوایل جولای 2012

نقد، بخش سوم


سال هاست شعر های محمد احمدیان را می شناسم. شعر هایی ساده اما پر نکته. همه ما روزانه صحنه هایی را نمی بینیم یا می بینیم بی آن که در ما حسی را بیدار کنند. سوار قطار خیابانی شدن، نوشیدن قهوه، سیگار کشیدن، راه رفتن در میان پارک، قدم زدن کنار یک رودخانه و ... تمامی این ها مفهوم و معناشان در پشت عادت های روزمرگی ما گم شده اند. محمد احمدیان این توانایی را دارد که تمامی عادت های ما را به شکلی دیگر ببیند. جور دیگری لمس کند. برای همین معناهای نهفته را از دل آن ها بیرون می کشد و جلوی ما می گذارد. گاه صحنه ها آن قدر ساده و آشنایند که خواننده را وادار می کند از خودش بپرسد: راستی من هم چنین صحنه هایی را می بینم، چرا چنین برداشتی را که او می کند، نمی کنم؟ شاعر برای بیان رفتارها، عادت ها و اتفاقات ساده از واژه هایی مانوس و ساده استفاده می کند. واژه های آن قدر آشنا و صمیمی که خواننده را به این اشتباه می اندازد که او هم می تواند چون او بسراید.
بعد از خواندن اشعار محمد احمدیان دور و برم را به شکلی دیگر می بینم. حس می کنم همه چیز سوژه ای برای شعر است. تلاش می کنم معنایی برای عادت های ساده ی کوچکم پیدا کنم. حرکات و رفتارهای روزمره دارای پتانسیل شعری می شوند. اما بیان همه آن ها زبان خاص خود را می خواهد که محمد احمدیان در طی این همه سال ها آن را تبدیل به سبک شعری اش کرده است. تکرار حرکت و رفتار در اشعار او جایگاهی خاص دارد. اما قبل از این که تکرار مرا خسته کند، با تکه ای زیبا ناگهان غافلگیر می شوم. نکته ای که ناخود آگاه مرا به بازی می گیرد. گرچه او در بسیاری از موارد تلخی های زندگی را به تصویر می کشد، اما واژه ها نیش نمی زنند. نمی گزند. نمی سوزانند. در بیشتر اشعارش سکوتی دلنشین را حس می کنم. و قبل از آن فلسفه زندگی در کلامی ساده.

زهره رحمانیان

تازه ها، بخش دهم

تازه ها، بخش دهم

عشق که باشد
عشق که باشد
لازم نیست تو ضعف نداشته باشی
لازم نیست تو عیب نداشته باشی

لازم نیست ما با هم مرافعه نکنیم
لازم نیست هر گوشه خانه مطلوب من باشد
لازم نیست هر روز یک روز آفتابی باشد
لازم نیست دردسر وجود نداشته باشد
لازم نیست موانع وجود نداشته باشند
لازم نیست بدی وجود نداشته باشد
لازم نیست من همسایه ی مشکل نداشته باشم
لازم نیست همه چیز دنیا مورد پسند من باشد
لازم نیست تاریخ بیرحم نباشد

عشق که باشد
لازم نیست من اندوهگین نباشم

لازم نیست من رنج نبرم

عشق که باشد
من خوبم.


فرشته ها

امروز نزد یکی از دوستانم دعوت شده بودم. در میان راه با زنی روبرو شدم. او قبل از من سوار مترو شده بود. بعد تر او پیاده شد. من به راهم به سوی دوستم ادامه دادم.
وقتی در راه بازگشت به سوی خانه بودم، دوباره با همان زن روبرو شدم. چنان که پیداست او نیز به سوی خانه می رفت.
برای من گاه به گاه پیش می آید که یک زن یا یک مرد مرا بدین ترتیب همراهی می کنند. آن ها اغلب دلپذیر بنظر می رسند.
چقدر این احتمال وجود دارد، که کسی همزمان با تو در مترو باشد، که او امورش را بدقت در همان فاصله زمانی به انجام برساند که تو و که همزمان با تو در همان مترو به سوی خانه برود؟
احتمال این که فرشته ها وجود داشته باشند از این هم کمتر نیست! فرشته ها نیز مرا همراهی می کنند.


دو دوست

دو دوست
کنار ساحل دریاچه
شلوار ها سیاه
بلوز ها سیاه
موها به پشت بسته
پاها در آب
پشت سرشان دو دوچرخه
دو جفت کفش کتانی
سیاه
همانند

یک آسیایی
یک آلمانی

جوراب های کنار کفش ها را فراموش کردم
آن ها همانند نبودند.


و چه طور هم

زن و مرد در همسایگی من. آن ها با هم خانه را ترک می کنند. آن ها با هم به خرید می روند. آن ها با هم می روند می دوند. آن ها با هم به خانه می آیند. آن ها را کم و بیش با هم می بینم. آن ها اهل آسیا هستند. از چه کشوری، به دقت نمی دانم. من به سختی می توانم میان ژاپنی ها و چینی ها و کره ای ها تمایز قایل شوم. همان طور که آلمانی ها ما ایرانی ها و افغانی ها را راحت از هم تشخیص نمی دهند. این مهم نیست. آن ها از اسیا می آیند.
اگر تو آن ها را کنار یکدیگر مشاهده کنی، می توانی از حالت آن ها فکر کنی آن ها با هم سرو کار ندارند. اما آن ها با هم سرو کار دارند. و چه طور هم!


یک روز بعدش

آن قدر انواع ماست وجود دارد
آدم نمی داند کدام را بردارد

آن قدر انواع پنیر وجود دارد
آدم نمی داند کدام را بردارد

آن قدر انواع خمیر دندان وجود دارد
آدم نمی داند کدام را مصرف کند

آن قدر کفش های شیک وجود دارند
آدم نمی داند کدام را بخرد

آن قدر کیف های شیک وجود دارند
آدم نمی داند کدام را بخرد

آن قدر موزیک جالب وجود دارد
آدم نمی داند به کدام گوش فرا دهد

آن قدر کتاب های جالب وجود دارد
آدم نمی داند کدام را بخواند

آن قدر زن های جالب وجود دارند
آدم نمی داند کدام را دوست بدارد

یکی بعد از دیگری
به غیر از زن
زنی که جالب باشد،
یک روز بعدش جالب تر هم هست.