۱۳۸۹ فروردین ۸, یکشنبه

تازه ها، بخش چهارم

بخش چهارم


با تن و قلب و آگاهی

نرمالیته از چه
تشکیل شده است؟

وجد
کسالت

شادی
رنج

گاهی بالا
گاهی پایین

گاهی از دست همه چیز بستوه آمدن
و اجازه بیان فحشی را به خود دادن
به خویشتن یا به دیکران
گاهی زمین زیر پاها را از دست دادن
و به پروانه ای تبدیل شدن

با تن و قلب و آگاهی چیزی را خواستن
با تن و قلب و آگاهی چیزی را نخواستن

این همان بهشتی نیست که از آن رانده شده ایم؟


در باره آن

آدم آهسته در باره آن حرف می زند
ادم از آن می ترسد
آدم به آن فحش می دهد
آدم به آن احترام می گذارد
آدم آن را نادیده می گیرد
آدم به آن احتیاج دارد
آدم آن را خوار می کند
آدم قدر آن را می داند
آدم آن را انکار می کند
آدم روی آن حساب می کند
آدم آن را جدی نمی گیرد
آدم آن را اسرار آمیز می انگارد
آدم آن را ساده می انگارد

واقعیت.


کم و بیش

آسان
به درون آن فرو می غلتم
سخت
خویشتن را از آن رها می کنم
انگار در میانه روز سرو کله شب پیدا شده باشد
حفره سیاه

آیا تو نیز در خویشتن
حامل حفره ای سیاه هستی؟
از آن ترس نداشته باش
هر کس
کم و بیش
حامل حفره ای سیاه در خویش است
نبودن.

شعر، بخش سوم

بخش سوم


برگزیده شعار از دفتر شعر «ماه مارس است». منتشر شده در سال 2002 .


آن زن

او هر بار
بگونه ای دیگر
در رویاهایم ظاهر می شود

در هر شعر
با وجهی دیگر
از هستی خویش اشنا می شوم.


در شهر

هلال باریک ماه و
ستاره ای درخشان
شب است
به ندرت این جا آسمان صاف است

آن ها را بر می دارم و
برای دوستم هدیه می برم.


بلند نشوید!

کودک می چرخد
می ایستد و
می گوید
بلند نشوید!
اطاق می چرخد

مادر می گوید
کودکم
اطاق دور سر تو می چرخد.


بهتر

تنهایی
به مثابه هستی نداشتن

به مثابه اشتیاق به فهمیده شدن
بهتر است

تنهایی قابل در میان نهادن
هستی دارد.


عاشقانه

ما مساوی است با من به اضافه ی تو به اضافه ی اتفاق ما
من منهای تو مساوی است با من منهای ما
بنابراین
من منهای تو مساوی است با من منهای من منهای تو منهای اتفاق ما

بنابراین
من مساوی است با منهای اتفاق ما

جای تو خالی است!


یک چهره

نمی توانم آن را به تمامی توصیف کنم
بیش تر است از یک چهره
یک مسافر بیشتر است از یک مسافر
قطار بیشتر است از قطار
شهر بیشتر است از شهر
جهلن بیشتر است از جهان
نمی توانم آن را به تمامی توصیف کنم.


دیدار

این یکی نشسته است
آن دیگری وارد اتاق می شود

آن دیگری از پنجره نگاه می کند و
می گوید
چه هوایی!
این یکی چیزی نمی گوید

این یکی سرفه می کند
آن دیگری نگاهش می کند

آن دیگر می گوید
این طور!
این یکی چیزی نمی گوید

آن دیگری می رود.


خوب، باشد!

واقعیت
خوب، باشد

چایی خوشمزه است
من آن را با قند می نوشم.


کلک خوبی است!

فردا پایان می یابد
فردا پایان می یابد
فردا پایان می یابد
فردا پایان می یابد

کلک خوبی است!

فردا پایان می یابد.


خرید

قهوه
سیب زمینی
سیب
پنیر
مارگارین

سلام!
سلام!

متشکرم!
متشکرم!

خدا حافظ!
خدا حافظ!

و
چرخ خرید

سکه ی یک مارکی در آن دارید؟
بله!


در شب

پیرزنی
از اتوبوس پیاده می شود

گل رزی
در دست.