تازه ها، بخش
هیجدهم
آخرین به روز کردن فوریه 2014
اکنون لازم
نیست خیلی فکر کنم
با الهام از
بحث های میان روسو 78 ـ 1712 و ولتر 1778 ـ 1694 بر سر این که تا کجا سوبژکتیویته
یک فرد برای او قابل اتکا است.
فکر می کردم توافق ترا کسب
خواهم کرد. سپس مسئله حل خواهد شد. با شکست روبرو شدم. یک چیزی این جا سرجایش
نبود.
فکر می کردم توافق خود را کسب
خواهم کرد. سپس مسئله حل خواهد شد. با شکست روبرو شدم. یک چیزی این جا سرجایش نبد.
به غیر از تو و من پای چیزی
دیگر هم در میان بود. بعضی آن را خدا می نامند. بعضی آن را عشق می نامند. بعضی آن
را خرد می نامند. بعضی آن را فرشته می نامند.
واژه فرشته به دلم می نشیند.
نمی دانم آیا فرشته ها وجود دارند یا نه. نمی خواهم هم بدانم. شاید به همین خاطر
آن ها بیشتر هم بدلم می نشینند.
فکر می کردم توافق فرشته ها را
کسب خواهم کرد. سپس مسئله حل خواهد شد. همین جا یک فرشته به من تلفن کرد و اطلاع
داد که توافق آن ها کافی نیست. من توافق ترا نیز باید داشته باشم.
اکنون لازم نیست خیلی فکر کنم.
احساس می کنم توافق خود را دارم.
به سبکی پر
هیچ چیز ایراد نداشت
حتی درد
حتی اشک ها
بدیهی بودند
به سبکی پر
شاید اکنون آن چنان شوق نداشته
باشم
اما در متن هایم شوق جاری است
بدیهی
به سبکی پر.
من ادعا نمی کنم
من ادعا نمی کنم،
رنج نمی برم
و طلب شفا نمی کنم
پرسش هر چه هم که باشد،
پاسخ زندگی است
زندگی اغلب کامل نیست
در نگاه یکی دیگر کامل می شود
زندگی دیدار است
دیدارها
با خویشتن خویش
با دیگران.
اما خاطره
چه چیزی مرا تغییر داد؟
شخص دیگری شده بودم
شاید در حیطه اختیار من نبود
چه بوده باشد، چه نه
ترا تغییر می داد
آن ها این خاطره را در من
بیدار می کردند،
که من چه کسی بودم
گاه به گاه
به مثابه دوست، به مثابه همسایه،
به مثابه نویسنده، به مثابه ترانه سرا
گاه آن را نادیده می گرفتم
گاه آن را سوگواری می کردم
گاه آرزو می کردم، کاش کاذب می
بود
ما خاطره کاذب هم داریم
اما خاطره.