در واژه نامه
خصوصی ام
چند روزی است که مرتب واژه ی
«هم نوع» در ذهنم خطور می کند. این مرا کنجکاو کرد. در واژه نامه خصوصی ام نگاه
کردم. این واژه آن جا رنگ پریده و چروک خورده بنظر می رسید. در حالی که زمانی آن
را درشت نوشته بودم.
آن را پاک می کنم و سپس آن را
در اندازه معمول می نویسم. هم چون واژه های در همسایگی، «هم دلی» و «هم فکری». آن
ها هم چنان می درخشند. در ذهنم.
زمانی
آن جا که خوشبخت هستی، نمی
دانی خوشبختی به چیست. سپس آغاز می کنی، هزار تا تعریف برای خوشبختی بیآفرینی. زمانی
خسته و مانده ولش می کنی.
هزار تا چیز دیگر هم هست،
فراسوی خوشبختی یا بدبختی.
حالا چرا
باید
شاید خوشبخت نباشم،
اما یک هوای خوب مرا خوشحال می
کند
دیدن چهره ای در من شادی بر می
انگیزد
سقوط دانه های برف را زیبا می
یابم
پاییز مرا به وجد می آورد
شاید خوشبخت نباشم
حالا چرا باید قطعا خوشبخت
باشم!