۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

تازه ها، بخش اول

بخش اول


خودکارم و کفش هایم

اندیشه ای که اندیشه من نباشد اندیشه ای نادرست نیست
اخلاقی که اخلاق من نباشد اخلاقی نادرست نیست
مارک خودکاری که با آن می نویسم همان است که وقتی یک جوان بودم با آن می نوشتم
مارک کفش هایی که می پوشم همان است که وقتی یک جوان بودم می پوشیدم
از این گذشته جهان تغییر کرده است
و من تغییر کرده ام
جهان تغییر خواهد کرد
و من تغییر خواهم کرد
به خودکارم و کفش هایم وفادار خواهم ماند


برای بینظیر بوتو

امروز

امروز بینظیر بوتو کشته شد
در یک سوء قصد
توسط یک اسلام گرای متعصب

پاکستان فقیرتر شده است
من در آلمان زندگی می کنم و یک ایرانی هستم
من هم فقیرتر شده ام
در امیدم
برای دنیایی
بدون تعصب.


چهره های زیبا

امروز چند چهره ی زیبا مشاهده کردم. در میان راه و هنگام خرید. یک چهره خیلی چیزها را در مورد یک انسان بیان می کند. مرد یا زن، کودک یا در سنین بالا. بویژه یک چهره ی زیبا در سنین بالا اهمیت زیادی دارد. یک دستاورد است که انسان زیبایی را در خودش حفظ کند. با وجود گذشت سال ها. با وجود تراژدی ها ودراماهای زندگی.
وقتی با چهره ای روبرو می شوم با جهان روبرو می شوم. وقتی با چهره ای زیبا روبرو می شوم با زیبایی جهان روبرو می شوم. در خود شادی عمیقی احساس می کنم. شاید این زیاد نباشد، اما بطور قطع کم نیست. در جهان خود را در خانه احساس می کنم.


این کشور

این کشور چهره هایی بسیار دارد
بعضی از این چهره ها را من دوست دارم
دیگر چهره ها را نه
این کافی است تا در اینجا خشنود باشم

کشور من ایران چهره هایی بسیار دارد
بعضی از این چهره ها را من دوست دارم
دیگر چهره ها را نه
این کافی است تا بعنوان یک ایرانی خشنود باشم

دنیا چهره هایی بسیار دارد
بعضی از این چهره ها را من دوست دارم
دیگر چهره ها را نه
این کافی است تا در دنیا خشنود باشم

و من چهره هایی بسیار دارم
بعضی از این چهره ها را من دوست دارم
دیگر چهره ها را نه
این کافی است تا در پوست خود خشنود باشم.


شاید کافی باشد

آیا می توانیم باری از دوش وجدانی بر داریم، بدون این که باری بر دوش غرورمان بگذاریم و بدین ترتیب باری هم بر وجدان یکی دیگر بگذاریم.
آیا می توانیم باری از دوش غرورمان برداریم، بدون این که باری بر دوش وجدانمان بگذاریم و بدین ترتیب باری هم بر دوش غرور یکی دیگر بگذاریم.
آیا می توانیم باری از دوش قلبمان برداریم، بدون این که باری بر دوش آزادی مان بگذاریم و بدین ترتیب باری هم بر دوش قلب یکی دیگر بگذاریم.
آیا می توانیم باری از دوش آزادی مان برداریم، بدون این که باری بر دوش قلبمان بگذاریم و بدین ترتیب باری هم بر دوش آزادی یکی دیکر بگذاریم.
من سؤال ها را می شناسم، جواب ها را نه. شاید کافی باشد، سؤال ها را گاه به گاه پیش خود مجسم کنم.

آیا می توانیم باری از دوش وجدانی برداریم، بدون این که باری بر دوش غروری بگذاریم و بدین ترتیب باری هم بر دوش وجدان خودمان بگذاریم.
آیا می توانیم باری از دوش غروری برداریم، بدون ایم که باری بر دوش وجدانی بگذاریم و بدین ترتیب باری هم بر دوش غرور خودمان بگذاریم.
آیا می توانیم باری از دوش قلبی برداریم، بدون این که باری بر دوش آزادی ای بگذاریم و بدین ترتیب باری هم بر دوش قلب خودمان بگذاریم.
آیا می توانیم باری از دوش آزاد ای برداریم، بدون این که باری بر دوش قلبی بگذاریم و. بدین ترتیب باری هم بر دوش آزادی خودمان بگذاریم.
من سؤال ها را می شناسم، جواب ها را نه. شاید کافی باشد گاه به گاه سؤال ها را گیش خود مجسم کنم.

من مدافع سرسخت انسان گرایی نیستم. گاهی بدون بک زخم قسر درنمی رویم. خواه زخم وجدان، خواه زخم غرور، خواه زخم قلب، خواه زخم آزادی. از آن ما یا از آن یکی دیگر. گاه درستش این است که طاقت دردمان و درد یکی دیگر را داشته باشیم.


در ظرف چند روز

سقوط
تا عمق یک ورطه

این را از اندیشه هایم
و احساس هایم درمی یابم
آن ها تیره اند

انگار حشره ای روی پوستم می خزد

در ظرف چند روز آینده به این ماجرا خواهم خندید
و جنبش پروانه ای را بر انگشتانم حس خواهم کرد.

۱ نظر:

  1. سلام
    مطالب بالا را خواندم. فكر ميكنم براي درك آنها مثل وقتي كه يك معادله نسبتا سخت رياضي حل ميكنم بايد خوب تمركز كنم.البته چون شما را ميشناسم بعضي از آنها را بهتر ميفهمم. به هر حال وقتي اميدها/ چهره هاي زيبا/ سفري به سرزمين ناآشنا/ بعضي لحظات را خواندم احساس خوبي پيدا كردم.
    به اميد ديدار- فرحناز

    پاسخحذف